تمام من

این بلاگ دست کم این فایده را برای من داشته که از نهاد جهان سومی و از سرنوشت شومی که در آن نهفته بودم ژرفتر آگاه شوم.

تمام من

این بلاگ دست کم این فایده را برای من داشته که از نهاد جهان سومی و از سرنوشت شومی که در آن نهفته بودم ژرفتر آگاه شوم.

عنوان

نمیدانم چرا عادت دارم به مقدمه چینی

بی مقدمه:

پیشتر ها گفته بودم که واژه ها غریبند حداقل با من یکی که خیلی غریبند.

دیگر آن واژه های باحال دیروز نیستند ، آن واژه هائی که بدون ترس در جمله هایم قطارشان می کردم و مطمئن بودم به جز مقصودم چیز دیگری را روایت نخواهند کرد.

آنان که فقط خودشان بودند ، نیستند- نونوار شده اند ، شیک پوش ، شاید هم از مدرنیته و تحولات دنیای مدرن بی نصیب نمانده اند.

اما هر چه هست با اکثرشان بیگانه شدم ، قهر کردم و با تمامشان عهد کردم تا زمانی که پیش همه ی آدمها  اعتبارشان را پس نگیرند کاری به کارشان ندارم.

"واژه ها .... کلمات .... عبارات ..... حرفها .... صامت و مصوتها"

نمیدانم چرا عادت دارم به مقدمه چینی

بی مقدمه:

وقتی از سنت و سنتی ها بدم آمد که برخوردم با انسانهائی بسته و دگم که کامپیوتر را پدیده ای بیگانه و کاربران را غرب زده می نامیدند.

لعنت بر هر آنچه تحجر است و تحجر است و تحجر.

وقتی از روشنفکری بدم آمد که هر چیزی در قالبش توجیه شد.

وقتی از روشنفکران بدم آمد که هر غلطی را در قالب روشنفکری توجیه کردند.

وقتی از دانشجو و دانشجوئی بدم آمد که لغات جدیدشان ....... و ...... و...... و.......

وای از دست عبارات شیک و پیک – "رئیس جمهور مردمی"خصوصی سازی"دغدغه ی فرهنگی"مربی وطنی"جامعه  مدنی"اعتراضات علنی"عشق اولی"اشتباه آخری"صندوق رفاه دانشجوئی"حقوق بشر"روابط دختر و پسر تعریف شده" –

وقتی از رابطه ها  بدم آمد که همه ختم به فاجعه شد.

وقتی از این معانی که هر کدام نماینده ی ویترینی از کلمات دهن پرکن است بدم آمد که عوض شد ماهیتشان ، نتیجه شان ، برداشتهایمان....../

پس باید من هم عوض شوم تا گرگ مرا نخورده ، البته اگر گرگ امروز درنده باشد چه میدانی شاید طعمه ی گوسفندی شدم.

نمیدانم شاید من هم در استعمال کلمات دچار مشکلم ، شاید متنم ایراد بنیادی دارد ، شاید بی ربط حرف زدم ، شاید خود این شاید هم جدیدا معنای متفاوتی میدهد.

نمیدانم چرا عادت دارم به مقدمه چینی

بی مقدمه:

گیج و حیرانم و مثل گذشته بر مرز سایه روشن ایستاده ام.

کلمات معنای بی ربط میدهند برای تلافی من هم بی ربط حرف میزنم......

وقتی از فرشته بدم آمد که به جای زنی آراسته که من را با تمام نداشته هایم پیوند دهد ، فرشته دختری شد با صد قلم آرایش که در حیاط خلوت دانشگاه شیخ بهائی در اندیشه ی گرفتن تمام داشته هایم روز را به شب میرساند.....به نیمه شب.

در تعطیلات بین ترم به مادرم گفتم که فرشته آنچه که برایم گفته بودی نیست ، باور نکرد و من برای اثبات گفته ی خودم فیلم خواهم گرفت از فرشته ای که در ذهنم قابل رویت نبود ، البته اگر دوربین امروز موبایلم فیلم بگیرد و برای خودش هر جا را که بخواهد نگاه نکند.......راستی چشمک هم میزند.